خاطره ها و نوشته های دیگر
نویسنده:
پرویز پرورش
امتیاز دهید
از متن کتاب:
سینما برای ما تنها امکان پرواز در آسمان تخیل بود. همچنان عاملی بود در کشف نویافته ها و برخورداری از نگرش کارگردان در فیلمهای «دزد دوچرخه» و «معجزه در میلان»، مجذوب شدن از نئورئالیزم و «مزد ترس»، و لذت بردن از تفاوتهای چشمگیر زندگی در فیلمهای «برنج تلخ» و تحسین کردن اعجاز بازیگری جیمز دین در «شورشی بی آرمان» و مارلون براندو در «اتوبوسی به نام هوس» که همه و همه گوشه ی چشم گیری از شوق سرشار مرا به بازیگری شکل دادند. عشق من به سینما آن چنان عمیق بود که هنوز پس از هفتاد سال نام تقریباً تمام هنرپیشه گان دهه چهل و پنجاه میلادی را به خاطر دارم. بگذریم که امروز برای خرید شیر باید دوباره به مغازه برگردم. در واقع من به سینما برای زیارت می رفتم نه تماشا، برای غرقه شدن می رفتم نه تخمه شکستن و چون صاحب حافظه ای بسیار قوی بودم، ریزه کاریهای هر صحنه را به خاطر داشتم تا آن جا که اگر فیلمی را برای کسی تعریف می کردم آن چنان دقیق و کامل بود که گوئی خود فیلم را دیده باشد. روزی در آمریکا با دوستان فیلمی را که در دهه ی چهل به بازار آمده بود و من دیده بودم، تماشا می کردیم و من با رسیدن به صحنه ای به آنها گفتم «ببینین حالا با گل چکار میکنه» که موجب حیرت همه شد. چون چهل سال از آن تاریخ گذشته بود. باید اذعان کنم علیرغم خجول بودن ام نیاز به توجه گرفتن و تحسین شدن در من زیاد بود شاید به همین دلیل شیفته ی بازیگری بودم...
سینما برای ما تنها امکان پرواز در آسمان تخیل بود. همچنان عاملی بود در کشف نویافته ها و برخورداری از نگرش کارگردان در فیلمهای «دزد دوچرخه» و «معجزه در میلان»، مجذوب شدن از نئورئالیزم و «مزد ترس»، و لذت بردن از تفاوتهای چشمگیر زندگی در فیلمهای «برنج تلخ» و تحسین کردن اعجاز بازیگری جیمز دین در «شورشی بی آرمان» و مارلون براندو در «اتوبوسی به نام هوس» که همه و همه گوشه ی چشم گیری از شوق سرشار مرا به بازیگری شکل دادند. عشق من به سینما آن چنان عمیق بود که هنوز پس از هفتاد سال نام تقریباً تمام هنرپیشه گان دهه چهل و پنجاه میلادی را به خاطر دارم. بگذریم که امروز برای خرید شیر باید دوباره به مغازه برگردم. در واقع من به سینما برای زیارت می رفتم نه تماشا، برای غرقه شدن می رفتم نه تخمه شکستن و چون صاحب حافظه ای بسیار قوی بودم، ریزه کاریهای هر صحنه را به خاطر داشتم تا آن جا که اگر فیلمی را برای کسی تعریف می کردم آن چنان دقیق و کامل بود که گوئی خود فیلم را دیده باشد. روزی در آمریکا با دوستان فیلمی را که در دهه ی چهل به بازار آمده بود و من دیده بودم، تماشا می کردیم و من با رسیدن به صحنه ای به آنها گفتم «ببینین حالا با گل چکار میکنه» که موجب حیرت همه شد. چون چهل سال از آن تاریخ گذشته بود. باید اذعان کنم علیرغم خجول بودن ام نیاز به توجه گرفتن و تحسین شدن در من زیاد بود شاید به همین دلیل شیفته ی بازیگری بودم...
آپلود شده توسط:
esther
1403/12/04
دیدگاههای کتاب الکترونیکی خاطره ها و نوشته های دیگر